طوفان در پرانتز

وبلاگی هنری و الخصوص مباحث سینمایی می باشد

طوفان در پرانتز

وبلاگی هنری و الخصوص مباحث سینمایی می باشد

  • ۰
  • ۰

داستان به زبان ساده


سیاهه‎ای از واژه‎هایی که بر عناصر کلیدی سازنده‎ی داستان دلالت دارند و یا از مفاهیم مرتبط با این عناصر حکایت دارند که در درک عمل داستانی نقش محوری دارند. جمال میرصادقی شرحی همه فهم و ساده در اختیار ما قرار داده تا اگر در باره یک داستان حرف می‎زنیم بدانیم چگونه و با استفاده از چه واژه‎هایی دریافت خود را بازگو کنیم و از سوی دیگر اگر خواننده نقد یک اثر داستانی هستیم، با استفاده از همین واژه‎ها که بر عناصر و المان‎های درون متنی اثر اشاره دارند، سر از حرفهای منتقد محترم در آوریم. خلاصه اینها مجموعه‎ای از کلیدی‎ترین لغات حوزه‎ی داستان‎نویسی‎ست، لغاتی که هرخواننده حرفه‎ای باید به آنها آگاهی و اشراف داشته باشد و خواننده‎های غیر حرفه‎ای هم اگر بدانند، مطمئنا ضرر نخواهند کرد.


انگیزه Motivation


در ادبیات، علت‌های روانشناختی را که برای اعمال شخصیت یا شخصیت‌های داستان، نمایشنامه و فیلم‌نامه داده می‌شود، انگیزه می‌گویند.


بازگشت به گذشته Flash Back


بازگشت به گذشته، شگردی است که نویسنده از طریق آن، صحنه‌ها یا حوادثی را که پیش از این اتفاق افتاده، ارائه می‌دهد. این اصلاح از فیلم گرفته شده و به‌وسیله آن نویسنده با جهشی ناگهانی به زمان گذشته، حادثه یا صحنه‌ای را که قبلا در رمان یا نمایشنامه روی داده است، نشان می‌دهد.


بافت Texture


مجموعه عناصر تشکیل‌دهنده اثر ادبی را بافت می‌نامند. این عناصر جدا از موضوع و مضمون اثر است و شامل تصویرپردازی، اسعاره، فضا و رنگ. لحن، ضرباهنگ و… است. بافت می‌تواند حاصل ترکیب کلماتی باشد که در اثر به کار گرفته شده، مثلا کلمات می‌توانند ثقیل یا نرم یا خشن باشند. هر اثری ممکن است دارای بافتی «لطیف»، «محکم»، «سست» یا «روان» باشد.


بحران Crisis


بحران وقتی است که نیروهای متقابل برای آخرین بار با هم تلاقی می‌کند و عمل داستانی را به نقطه اوج یا بزنگاه می‌کشاند و موجب دگرگونی زندگی شخصیت یا شخصیت‌های داستان می‌شود و تغییری قطعی در عمل داستانی به‌وجود می‌آورد. این تغییر می‌تواند در جهت بهتر یا بدتر شدن وضع و موقع شخصی باشد و کار و عملی را متوقف یا متحول کند. در زمان و نمایشنامه ممکن است بیش از یک بار بحران پیش آید و هر بحرانی بزنگاهی را به وجود اورد؛ درواقع بزنگاه یا نقطه اوج همیشه بر اثر بحران ایجاد می‌شود. بحران از عناصر ساختاری و ضروری پیرنگ است.


بزنگاه: رجوع کنید به نقطه اوج


تخیل Imagination


تخیل، انعکاس تجارب گذشته است که مصالح موجود را تغییر می‌دهد و براساس آن‌ها، آثار خلاقه جدیدی به وجود می‌آورد که هم محصول فعالیت خلاق ذهن انسان هستند و هم نتیجه پیش‌نمونه‌ةایی که این فعالیت بر پایه آن‌ها استوار است.


بن‌مایه Motif; Motive


بن‌مایه، درونمایه، اندیشه، موضوع یا عناصر دیگری است که در اثری ادبی تکرار می‌شود. بن‌مایه دقیقا متکی به تأثیر حاکمی است که اثر را در جهت هماهنگی و یکپارچگی پیش می‌برد.


پیرنگ Plot


پیرنگ، نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان و چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان می‌دهد. به عبارت دیگر، پیرنگ حوادث را در داستان چنان تنظیم و ترکیب می‌کند که در نظر خواننده منطقی جلوه کند. از این نظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی حوادث نیست، بلکه مجموعه سازمان‌یافته حوادث یا وقایع است؛ در حقیقت پیرنگ نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان می‌دهد هر حادثه به چه دلیل اتفاق افتاده و بعد از آن نیز چه حوادثی و به چه دلیل اتفاق می‌افتد. بدین‌معنا که پیرنگ وابستگی موجود میان حوادث داستان را به‌طور عقلانی تنظیم می‌کند و ضابطه‌ای است که نویسنده بر اساس آن وقایع را نظم می‌دهد.


تک‌گویی Monologue


تک‌گویی، صحبت یک نفره‌ای است که ممکن است مخاطب داشته باشد یا نداشته باشد و یا از این نظر، تک‌گویی انواع گوناگونی دارد و از آن جمله است تک‌گویی درونی، تک‌گویی نمایشی و حدیث نفس.


تک‌گویی درونی Interior Monologue


تک‌گویی درونی، گفت‌وگویی است که در ذهن شخصیت داستان جریان دارد. اساس تک‌گویی درونی بر تداعی معانی است. به کمک تک‌گویی درونی خواننده به‌طور غیرمستقیم در جریان افکار شخصیت داستان قرار می‌گیرد و سیر اندیشه‌های او را دنبال می‌کند. اگر صحبت‌کننده، به محیط دور و بر حاضر خود واکنش نشان بدهد، تک‌گویی درونی او، داستانی را تعریف می‌کند که در همان موقع در اطراف او می‌گذرد. اگر افکار او، بر محور خاطره‌هایی می‌گذرد، تک‌گویی او بعضی از حوادث گذشته را که با زمان حال تداعی می‌شود، مرور می‌کند. دست آخر اگر تک گویی او، اساسا واکنشی است، سیر اندیشه صحبت‌کننده، نه زمان حال را گزارش می‌کند و نه یادآور زمان گذشته داستان است، تک‌گویی درونی داستانی برای خودش با زمان نامشخص است.


تک‌گویی نمایشی Dramatic Monogogue


تک‌گویی نمایشی، یکی از شیوه‌های نقل داستان کوتاه و رمان است. در شعر نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد و در نمایشنامه به تک‌گویی معروف است. در تک‌گویی نمایشی، شخصیت داستان مثل این است که با صدای بلند برای مخاطبی که خواننده او را نمی‌شناسد، حرف می‌زند و برای حرف زدن خود دلیلی دارد و راوی مانند بازیگری روی صحنه تئاتر، تماشاچی را مخاطب قرار می‌دهد. از طریق حرف‌های اوست که خواننده به وضعیت و موقعیت او و آنچه بر او گذشته، آگاهی می‌یابد و تا حدودی به هویت مخاطب او نیز پی می‌برد. وجود همین مخاطب، باعث تمایز، تک‌گویی نمایشی از تک‌گویی درونی می‌شود.

در تک گویی نمایش درونیات وذهنیات شخصیت دیده نمی شود.

تم: رجوع کنید به درونمایه


توصیف Description


توصیف، نوعی از بیان است که با تأثیری که دنیا بر حواس ما می‌گذارد، مربوط می‌شود. توصیف کیفیت اشیاء، اشخاص، اوضاع و احوال و اعمال و رفتار را ارائه می‌دهد. هدف توصیف القای تصویر و تجسم موضوع است به همان‌گونه که در وهله اول به چشم ناظر می‌آید.


تمثیل Allegory


تمثیل، نوعی تصویرنگاری است که در آن مفاهیم و مقاصد اخلاقی از پیش‌شناخته‌شده‌ای از روی قصد به اشخاص، اشیا و حوادث منتقل می‌شود.


توصیف Description


توصیف، نوعی از بیان است که با تأثیری که دنیا بر حواس ما می‌گذارد، مربوط می‌شود. توصیف کیفیت اشیاء، اشخاص، اوضاع و احوال و اعمال و رفتار را ارائه می‌دهد. هدف توصیف القای تصویر و تجسم موضوع است به همان‌گونه که در وهله اول به چشم ناظر می‌آید.


تکنیک (جنبه فنی) Technique


جنبه فنی یا تکنیک، همه روش‌ها و تمهیداتی است که نویسنده برای ایجاد ساختار ادبی داستان به کار می‌گیرد که شامل تنظیم پیرنگ، مفاهیم شخصیت‌پردازی، برقراری و اداره زاویه دید، کاربرد صحنه، ایجاد فضا و رنگ، بهره‌گیری از گفت‌وگو، ابداع شیوه‌های تمثیل یا نماد و سبک است.


حالت تعلیق: رجوع کنید به هول و ولاVerisimilitude


جریان سیال ذهن Stream of Consciouness


جریان سیال ذهن، به کل حوزه آگاهی و واکنش عاطفی روانی فرد گفته می‌شود که از پایین‌ترین سطح یعنی سطح پیش تکلمی آغاز می‌شود و به بالاترین سطح که سطح کاملا مجزای تفکر منطقی است، می‌انجامد. فرض بر این است که در ذهن فرد، در لحظه‌ای معین آمیخته‌ای از تمام سطح‌های آگاهی، سیر بی‌پایان احساسات، افکار، خاطره‌ها، تداعی معانی و انعکاس به وجود آید تا آنچه را «جریان سیال ذهن» می‌نامد، پدید آورد. اگر قرار باشد محتوای دقیق ذهن را در هر لحظه توصیف کنیم به ناچار باید این عوامل گوناگون، بی‌ارتباط با هم و غیرمنطقی در طی کلمات، تصورات و افکار بیان شوند، همان‌گونه که سیر بی‌نظم فکر چنین است.


حادثه استقلال‌یافته Episode


حادثه استقلال‌یافته، بخشی از داستان است که به خودی خود کامل است اما منطقی درونی آن را به بخش‌های دیگر پیوند می‌دهد و الگوی حوادث داستان را به وجود می‌آورد.


درونمایه؛ مضمون Theme


درونمایه یا مضمون، فکر اصلی و مسلط در هر اثری است، خط یا رشته‌ای که در خلال اثر کشیده می‌شود و عناصر آن را به یکدیگر پیوند می‌دهد؛ به بیانی دیگر، درونمایه را به‌عنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کرده‌اند که نویسنده در داستان اعمال می‌کند. درونمایه تمام عناصر داستان را انتخاب می‌کند. این عناصر عبارتند از «موضوع»، «شخصیت‌ها»، «عمل» و نتیجه حاصل از «کشمکش» و هر چیز دیگری که نویسنده برای عرضه‌داشت کل معنا و ساختار داستانش به کار می‌گیرد.


راوی: رجوع کنید به روایت


روایت؛ راوی Narration; Narrator


روایت، نقل وقایع است به صورتی که ارتباطی میان مجموعه‌ای از آن‌ها برقرار باشد. راوی کسی است که داستان را نقل می‌کند چه به صورت کتبی، چه به صورت شفاهی. راوی ممکن است به ظاهر خود نویسنده باشد یا نقل‌کننده داستان، در این صورت، به آن «صدا» می‌گویند. زاویه دیدهایی که نویسندگان برای نقل داستان انتخاب می‌کنند، انواع روایت و راوی را به‌وجود می‌آورد.


زاویه دید Point of View; View Point


زاویه دید، نمایش‌دهنده شیوه‌ای است که نویسنده به‌وسیله آن، مصالح و مواد داستان را به خواننده ارائه می‌کند و درواقع رابطه نویسنده را با داستان نشان می‌دهد. هر داستانی باید گوینده‌ای داشته باشد که موضوع را نقل می‌کند؛ این نقل موضوع ممکن است به شیوه اول شخص یا دوم شخص یا سوم شخص صورت بگیرد.


ساختار Structure


ساختار، حاصل روابط متقابل کلیه عناصری است که اثر را تشکیل می‌دهد. به عبارت دیگر، ساختار نتیجه ارتباط ضروری میان اجزای یک کل هنری است که موجب یکپارچگی اثر می‌شود و این یکپارچگی هرچه کامل‌تر باشد، بیشتر به اثر وحدت هنری می‌دهد.


سبک؛ اسلوب، شیوه نگارش Style


برای سبک یا اسلوب، تعریف‌های متعددی وجود دارد. بر حسب ساده‌ترین تعریف‌ها، سبک شیوه خاصی است که نویسنده برای بیان مفاهیم خود به کار می‌برد. به عبارت روشن‌تر اینکه نویسنده آنچه را می‌خواهد بگوید چگونه بیان کند. از این نظر سبک، به رسم و طرز بیان اشاره دارد و تدبیر و تمهیدی است که نویسنده در نوشتن به کار می‌گیرد؛ بدین معنی که انتخاب کلمه، ساختمان دستوری، زبان مجازی، تجانس حروف و دیگر الگوهای صوتی در ایجاد سبک دخیل هستند. بهترین سبک برای ارائه هر منظوری، آن است که تقریبا تطبیق کاملی میان زبان و افکار هر کس به وجود آورد. در واقع سبک ترکیبی از دو عنصر است: فکری که باید بیان شود و فردیت نویسنده. در مباحث جدیدتر سبک را انحراف یا تمایزی دانسته که در شیوه بیان هر کس، نسبت به دیگر شیوه‌های بیان وجود دارد. به عبارت دیگر، سبک یعنی انحراف از نرم یا هنجار بیان دیگران، به این معنا که سبک هر اثر با سنجش و در تقابل با اثر دیگر درک و مشخص می‌شود. سبک با مکتب ادبی فرق دارد.


شخصیت Character


اشخاص ساخته‌شده‌ای (مخلوقی) را که در داستان و نمایش و… ظاهر می‌شوند، شخصیت می‌نامند. مخلوق ذهن نویسنده ممکن است همیشه انسان نباشد و حیوان و شیء یا چیزی دیگر را نیز شامل شود. شخصیت، در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او و آنچه می‌گوید و می‌کند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیت‌هایی را که برای خواننده در حوزه داستان تقریبا مثل افرادی واقعی جلوه می‌کند، شخصیت‌پردازی می‌خوانند.


شرح Exposition


شرح، عام‌ترین نوع نوشتن است. زیرا در هر امری که نیاز به فهمیدن دارد، تعریف واژه‌ای دادن نشانی خیابانی، تعریف ساختمان یک گیاه، سازوکار یک ساعت، انگیزه یک واقعه تاریخی و مفهومی فلسفه‌ای از «شرح» استفاده می‌شود. منظور از «شرح» توضیح چیزی است، غرض اطلاعات دادن است.


شکل Form


شکل، اصطلاحی است در نقد ادبی و آن نظم یا هیئتی است که برای بیان محتوای اثر هنری به کار می‌رود و به عبارت دیگر، روش و طرز تنظیم و هماهنگ کردن اجزای اثر هنری است یا به زبان ساده‌تر، روش ارائه اثر هنری است نه آنچه اثر می‌خواهد ارائه دهد که غالبا از آن به محتوا تعبیر می‌شود.


صورت: رجوع کنید به شکل


صحنه Setting


زمینه جسمانی (فیزیکی) و فضایی را که در آن عمل داستانی صورت می‌گیرد، صحنه می‌گویند. این صحنه ممکن است در هر داستان متفاوت باشد و عملکرد جداگانه‌ای داشته باشد. هر نویسنده‌ای صحنه را برای منظور خاصی به کار می‌گیرد.


ضدقهرمان Antihero


شخصیت یا قهرمان اصلی هر اثر ادبی، می‌تواند آدم معمولی نباشد و خصوصیات قراردادی (خصوصیاتی مثل اصیل‌زادگی، سلحشوری، آرمان‌گرایی و بی‌نیازی از مال و منال در قصه‌های سنتی و تشخص و ویژگی‌های مثبت شخصیت‌های اصلی داستان‌های امروزی) را نداشته باشد، این نوع شخصیت‌های داستانی را ضد قهرمان می‌خوانند؛ شخصیت‌هایی با ضعف‌ها و ناتوانی‌های عاطفی و خلقی مثل شخصیت رمان کوتاه «بوف کور» و خصوصیات و خلقیاتی خلاف عرف و عادت مرسوم زمانه. مثل شخصیت رمان «بیگانه» اثر آلبر کامو.


طرح؛ داستانواره Sketch


به هر قطعه‌ای که به توصیف شخصیتی، صحنه‌ای، حادثه‌ای واحد می‌پردازد، طرح یا داستانواره می‌گویند. طرح، خصوصیت و خصلتی خاص خود دارد که آن را از داستان جدا می‌کند. اختلاف اساسی طرح با داستان این است که طرح از کیفیت اوضاع و احوال حرف می‌زند و داستان از وقوع وقایع و وضعیت و موقعیت‌ها، طرح تأکیدش بر چگونگی چیزی و مکانی و شخصی است و واقعه، صحنه یا شخصیت واحدی را توصیف می‌کند، داستان بر آنچه قوع یافته یا اتفاق خواهد افتاد، تأکید می‌ورزد. از این‌رو، طرح به‌طور مشخصی جنبه توصیفی دارد و داستان رشته حوادثی را دنبال می‌کند.


عمل؛ عمل داستانی Action


عمل یا عمل داستانی رشته متوالی حوادث و وضعیت و موقعیت‌های واقعی یا خیالی است که به موضوع ادبیات تخیلی چه داستان، چه شعر شکل می‌دهد و این رشته حوادث با هم، مقدمات پیرنگ را فراهم می‌آورد؛ گاه عمل یا عمل داستانی به معنای داستان اصلی نمایشنامه، فیلمنامه، قصه، داستان کوتاه. رمان و… است.


فرم: رجوع کنید به شکل


فضا و رنگ Atmosphere


اصطلاح فضا و رنگ از علم هواشناسی به وام گرفته شده و برای توصیف تأثیر فراگیر اثر خلاقه‌ای از ادبیات یا نمونه‌های دیگری از هنر به کار برده می‌شود. فضا و رنگ با حالت مسلط مجموعه‌ای سر و کار دارد که از صحنه، توصیف و گفت‌وگو آفریده می‌شود.


قهرمان (زن یا مرد) Hero; Heroine


قهرمان، شخصیت اصلی (زن یا مرد) در اثر داستانی است که مرکز توجه خواننده یا بیننده قرار می‌گیرد. قهرمانان با صفات برجسته و والای اخلاقی و معنوی و با خصوصیت‌های تحسین‌برانگیز جسمی مشخص می‌شوند و در صورتی که شخصیت اصلی اثری چنین خصوصیاتی را نداشته باشد، از او به عنوان ضدقهرمان یاد می‌شود.


کاراکتر: رجوع کنید به شخصیت


کشمکش Confict


در ادبیات به مقابله شخصیت‌ها یا نیروهایی با هم، کشمکش می‌گویند. در داستان معمولا شخصیتی در محور داستان قرار می‌گیرد و این «شخصیت اصلی» یا «قهرمان اول» با نیروهایی که علیه او برخاسته‌اند یا با او سر مخالفت دارند، به نزاع و مجادله می‌پردازد. این نیروها ممکن است اشخاص دیگر یا اجسام و موانع و آفات و بلایا یا قراردادهای اجتماعی یا خوی و خصلت خاص خود شخصیت اصلی داستان باشد که با او سر ناسازگاری دارد.


گره‌افکنی Complication


گره‌افکنی، وضعیت و موقعیت دشواری است که بعضی اوقات به‌طور ناگهانی ظاهر می‌شود و برنامه‌ها، راه و روش‌ها و نگرش‌هایی را که وجود دارد، تغییر می‌دهد. در داستان، گره‌افکنی شامل جزئیات شخصیت‌ها و وضعیت و موقعیت‌هایی است که خط اصلی پیرنگ را متحول کند.


گره‌گشایی Denouement; Resolution


گره‌گشایی پیامد وضعیت و موقعیت پیچیده یا نتیجه نهایی رشته حوادث است. وقتی رویارویی نیروهای متقابل، بحران و بزنگاه را به وجود می‌آورد، گره‌گشایی نتیجه منطقی آن‌هاست و تحقق پیرنگ داستان.


گزارش Report


گزارش، شرح یا بیان توضیحی جزئیات وضعیت و موقعیت یا واقعه‌ای است. گزارش معمولا بر پایه مشاهده و تحقیق یا هر دو این‌ها بنا می‌شود.


گفت‌وگو Dialogue


صحبتی را که در میان شخصیت‌ها یا به‌طور گسترده‌تر، در افکار شخصیت واحدی در هر کار ادبی صورت می‌گیرد، «گفت‌وگو» می‌نامند.


لحن Tone


لحن، طرز برخورد نویسنده نسبت به اثر است، به‌طوری که خواننده آن را حدس بزند، درست مثل لحن صدای گوینده‌ای که ممکن است طرز برخورد او را با موضوع و مخاطبش نشان بدهد.


محتوا Content


مفاد و مضمون یا مفهوم هر اثر هنری را محتوای آن می‌نامند. محتوا معمولا در تقابل شکل به کار می‌رود. اگر شکل را به منزله ظرفی بگیریم، محتوا مظروف، یعنی آن چیزی است که ظرف را پر می‌کند. در مورد تعریف محتوا، اختلاف نظر بسیار است. بعضی آن را موضوع و بعضی درونمایه اثر هنری می‌دانند، اما محتوا عنصری بسیط نیست، بلکه ترکیبی است از درونمایه و موضوع و اعمال دیدگاه هنری خاصی که زاده طبیعت و جهان‌بینی هنرمند است.


مضمون: رجوع کنید به درونمایه


موتیو؛ موتیف: رجوع کنید به بن‌مایه


موضوع Subject


موضوع، شامل مجموعه پدیده‌ها و حادثه‌هایی است که داستان را می‌آفریند و درونمایه داستان را تصویر می‌کند.


وضعیت و موقعیت Situation


وضعیت و موقعیت، محل پیوند حادثه‌ها در لحظه خاصی از داستان است که کشمکش را به‌وجود می‌آورد. به عبارت دیگر، وضعیت و موقعیت دسته‌ای از حوادث ضمنی است که در آن‌ها شخصیت، خصوصیت‌های خودش را کشف می‌کند؛ مثلا وضعیت و موقعیت در داستان کوتاه «داش‌آکل» این است که جوانمردی پای‌بند به اعتقاداتش نمی‌داند با عشقی که به دختری پیدا کرده چه کند، دختری که به امانت به او سپرده‌اند و بنا بر تعهد عیاری نمی‌تواند او را از آن خود کند و گرفتار آشفتگی‌های روحی و عاطفی می‌شود.


هول و ولا یا حالت تعلیق Suspense


هول و ولا یا حالت تعلیق کیفیتی است که نویسنده برای وقایعی که در شرف تکوین است، در داستان خود می‌آفریند و خواننده را مشتاق و کنجکاو به ادامه خواندن داستان می‌کند.


برگرفته از پیوست کتاب «عرق ریزان روح» اثر جمال میر صادقی( انتشارات نیلوفر)


طرح وقصه،

طرح: روایت رویدادهاست ،منتهی با تاکید بر روابط علی.

در اصطلاح شناسی داستان،به چگونگی آرایشی گفته می شود که نویسنده به رویدادهای داشتان می بخشد،تا به نتیجه ای که دلخواه اوست دست یابد.هر طرح زنجیره ای از رویدادهای به هم پیوسته است،که درکشاکش نیرو های مخالف:-( تعارض:-)  به اوج و نتیجه میرسد.

طرح » عملٔ+ منش + اندیشه شخصیتهای داستان = طرح


طرح خوب طرحیست،که هم از انسجام برخوردار باشد،هم از تداوم،وهم به اوج ونتیجه برسد.

طرح باقصه تفاوت دارد،

قصه،روایتی است از رویدلدهایی که به ترتیب توالی زمانی آرایش یافته اند.طرح نیز روایت رویدادهاست،منتهی با تاکید بر روابط علی.شاه مرد وسپس ملکه مرد»قصه است.

«شاه مرد وسپس ملکه از فرط اندوه مرد»طرح است.ترتیب ظزمانی حفظ شده است.امامفهوم الیت بر آن سایه افکنده است

در یک قصه وقتی بشنویم ملکه مردمیگوییم«بعد چه پیش آمد» در یک طرح وقتی بشنویم ملکه مردمی پرسیم«چرا؟»

این است فرق اساسی این دو جنبه رمان

«ادوارد مورگان فوستر»ت«ابراهیم یونسی»

درروایت قصه کلمه سپس،بعد،پس، کاربرد دارد.مثل«شاه مرد وسپس پسر بزرگ او برتخت نشست.سپس ملکه.........

اما طرح روایت رویدادهاست با تکیه بر روابط علی .وکلمه چون ، زیرا ،.....مثل«شاه مردچون به بیماری سرطان دچار شد.آنگاه پسر بزرگش بر تخت نشست چون رسم بر این بود.........


داسسسسسسسسسستتتتان

اما در خود داستان روابط علی با صراحت بیان نمی شود.در داستان که از ترکیب طرح با دیگر عناصر داستانی به وجود می آید،روابط علی بطور غیر مستقیم نشان داده می شود.بیشتر از طریق دگرگون شدن تقدیر و منش و اندیشه شخصیت های داستان،ونیزاز طریق نشان دادن عواطف آنان و آنچه در سر می پرورانند.داستان نویس کاردان طرح را در کل اندام داستان حل و محو می کند.واجازه نمیده که خاننده روابط علی بین رویدادهای داستان رابه چشم ببیند وبه گوش بشنود


@////////////////////////////////////////////////////


روایت یعنی «روایتگری زنجیره‌ای از رخدادها» و دارای شش سطح سبک، طرح، داستان، احساس، مبانی و معانی می‌باشد. از میان این سطوح، داستان قابلیت شکل‌شناسی دارد و ساختارپذیر است. ساختار داستان به دو گونة ساختار کلاسیک و ساختار مدرن تقسیم می‌شود. ساختار کلاسیک که منطبق بر ساختار ارسطویی است دارای دو عنصر اصلی و پنج عنصر فرعی می‌باشد. عناصراصلی؛ اصل علّیت و اصل تداوم زمان و عناصر فرعی شامل؛ قهرمان منفرد، قهرمان فعال، کشمکش بیرونی، پایان بسته، واقعیت‌پایدار می‌باشد. داستان‌هایی که در ساختار خود این اصول را رعایت کرده ‌باشند در گونة ساختار کلاسیک قرار می‌گیرند. از طرفی ساختار مدرن به ساختاری گفته ‌می‌شود که «تمامی عناصر ساختار کلاسیک را دارا نباشد» و خلاف جهت آن‌ها عمل کند.


پس از استخراج و بررسی عناصر فرعی و اصلی ساختار کلاسیک و مدرن به تطبیق این عناصر با چندین قصة قرآنی می‌پردازیم.


با توجه به تطبیق انجام شده به این نتیجه می‌رسیم که ساختار داستان در قصةهای قرآنی با دو عنصر اصلی ساختار کلاسیک یعنی اصل علیت و اصل تداوم زمان تطابق کامل دارند ولی در مواردی نادر با عناصر فرعی ساختار کلاسیک تطابق ندارند و از آن‌ها تبعیت نمی‌کنند. پس می‌توان نتیجه گرفت ساختار داستان در قصه‌های قرآن با ساختار کلاسیک تطابق بیشتری دارد.


کلمات کلیدی: ساختار، روایت، داستان، ساختار کلاسیک، ساختار مدرن، قصه‌های قرآن.


@//////////////////////////////////////////////////////


انواع ساختا ر


ارتباط اجزا با یکدیگر و کل اثر را ساختار می گویند .ساختار طرح ثابتی نیست و به تناسب نمایشنامه  و نوشتار شکل متفاوت به خود می گیرد . به طور کلی ساختار مجموعه روابط عناصر و اجزای سازنده در یک اثرهنری است .


ساختار به دو دسته بیرونی ودرونی تقسیم می شود .ساختار بیرونی همان توالی اپیزودها یا صحنه هاست .که هر صحنه به صحنه دیگر  و هر رویداد به رویداد دیگر ختم شده ودر کل اثر آفریده می شود اما ساختار درونی شامل عناصر سازنده نمایشنامه مانند گره افکنی ؛ نقطه اوج ؛ بحران و... است


1- ساختار علت و معلولی


این ساختار شامل پنج بخش مقدمه – گره افکنی – اوج – گره گشایی و پایان است .در این نوع ساختار نمایشنامه بر اساس ساختار ارسطویی به جلو می رود .  یعنی ابتدا مقدمه است سپس گره و یا گره های متعددشخصیت پروتاگونیست یا محوری را دچار بحران میکند . بحران تا آنجا به پیش میرود که نقطه اوج بوجود می آید سپس گره گشایی و در آخر؛ پایان نمایش به طور واضع  و آشکار تمام میشود. در ساختار علت ومعلولی رابطه بین رویدادها بر اساس روابط علت و معلولی شکل می گیرد یعنی رویداد یک رویداد دو را شکل می دهد رویداد دو رویداد سه را وتا آخر به همین گونه رویدادی علت بوجود آمدن رویداد دیگر است


2- ساختار خطی


نقطه شروع ومیانه وپایان روشنی دارد  .به عبارتی یک شیوه صحیح نگاه به واقعیت هاست . رویدادها میان دو نقطه شروع و پایان اتفاق میافتد. معمولا مدت زمان اتفاق وقایع ورویدادها یک تا چند روز بیشتر نیست .رویدادها یا کنش حاصل در کنار یکدیگر قرار می گیرند ونیاز نیست رویدادی حتما  رویداد دیگر را ایجاد کند بلکه مهم  قرار گرفتن رویداد در کنار هم ودر یک خط به صورت زنجیر وار است.


3- ساختار مدور


وقایع در میان دو نقطه شروع تکرار می شود.حوادث از همانجا که شروع شد همانجا پایان می یابد . رویدادها  معمولی است و به صورت اتفاقات روزمره وخطی شکل می گیرد.مهم ترین ویژگی این نوع ساختار آن است که رویداد ها در یک مسیر دایره وار قرار میگیرند واتفاقات هر چه که می خواهد باشد درست آنجا که شروع شده دوباره در همانجا پایان می یابد


4- ساختار اپیزودیک


از مجموعه نمایشنامه های تک پرده ای تشکیل شده .که هر پرده دارای نقطه شروع وپایان وحتی شخصیت های جداگانه و داستان متفاوت  است .هر کدام از اپیزودها به تنهایی نیز قابلیت اجرای نمایشی دارند . در ساختار اپیزودیک  بن اندیشه و موضوع کلی اپیزودها باعث کنار هم قرار گرفتن آنها  می شود .یعنی مجموعه اپیزودها باهم  نمایشنامه کاملی را بوجود می آورد .در این این نوع نمایش ها میتوان یک یا چند اپیزود راحذف کرد


 


5- ساختار ایستا


در این نوع ساختا رهیچ گونه رویداد خاصی اتفاق نمی افتد . رابطه علت ومعلولی وجود ندارد . تغییر بسیار کم و گاه صفر است. آغاز و پایان حالت ایستا دارد . رویدادها در حدی است که گویا بازگو نمی شوند وایستا هستند.



@//////////////////////////////////////////////////


۱-آیا فن نمایشنامه نویسی از کلاسیک تا مدرن افولی داشته است؟


۲-آیا تکنیک نمایشنامه نویسی به تناسب پیشرفت صنعت و تکنولوژی پیشرفت کرده است؟


۳-چرا نمایشنامه های کلاسیک و نئوکلاسیک از اعتبار و ارزش ساختاری بیشتری برخوردارند؟


۴-ادبیات نمایشی ایران ، همواره در جهان از چه جایگاهی برخوردار است؟


تجزیه و تحلیل یافته ها


یکی از کشور هایی که همواره از تاریخ ، فرهنگ و مدنیت قابل بحثی در جهان برخوردار گردید ،ایران است که به موازات سه عنصر بالا ،همواره از یادداشت های تحقیقاتی دانشمندانی مانند هرودت، پلوتارک ،گزنفون ، ویل دورانت …ریچارد فرای و مانند اینها قرار گرفته ، اما اینکه چرا هیچ اثر نمایشی ایرانی در دهکده کم جمعیت ادبیات نمایشی جهان به ثبت نرسیده ،جای بس سوال و شگفتی است…..خداینامک ها، ایاتکار زریران، اوستا، شاهنامه و اسناد مکتوب از یک سو و ظرف سفالین درخت آسوریک،سنگ نگاره ی شکار گراز و شکار گوزن،تماشاخانه ای کلاسیک در کارامانیا و اجرای نمایشنامه باکانت ها(نوشته ارپید)در دوره های  اُرُد اشکانی از سویی دیگر ، این گمانه را پر رنگ تر می کند که چگونه می شود ایران متمدن هر عصر و دوره ای فاقد ادبیات دراماتیک باشد؟پرسش اول را بسیاری از پژوهشگران تاریخ و اسطوره شناسی ایران بنا به دلایلی ،از جمله عدم اسناد لازم،بی پاسخ گذاشته اند ،اما پرسش دوم این است که چرا در حال حاضر هم نمایشنامه ای جهانی و یا در قواره آسیا یا حتی در اندازه یک کشور کوچک مانند نروژ،سوئد ،کوبا،کره و یا ارمنستان به ثبت نرسانده است.


نگارنده بر این باور است که مشکل عمده ادبیات نمایشی (تئاتر)ایران در عدم رعایت اصول دراماتیک و بویژه پیرنگ است.


پژوهشهای اخیر گروهی از دانشجویان رشته ادبیات نمایشی چند دانشگاه ایران ،زیر نظر نگارنده نشان می دهد که حتی ده نمایشنامه برگزیده ده سال جشنواره بین المللی تئاتر فجر هم فاقد پیرنگی درست بوده است. این مشکل در جشنواره های دیگر از جمله تئاتر دفاع مقدس به مراتب بیشتر به چشم می خورد.م اما پیرنگ چیست که اینقدر در ساختار درست نمایشنامه اهمیت دارد؟


اشخاص – ماجرا – نتیجه


آیا این سه عنصر واقعاً روشنگر واقعیت غیر محسوس فن نمایشنامه نویسی است؟


مسلماً سه عنصر بالا از مهمترین متریال هر اثر نمایشی است.لاجوس اگری نیز بر رغم اشکالات اساسی که در فن نمایشنامه نویسی (احتمالا ترجمه آن)از خود بر جای گذاشته ،این بخشی از نمایشنامه را جدی قلمداد نموده و معتقد است که رابطه علّی معلولی از مهمترین متریال در پلات نمایشی (پیرنگ) است.


به همین نسبت یکی از ضعف های عمده ادبیات نمایشی در ایران ، بویژه در عصر حاضر کم توجهی یا بی توجهی نسبت به روابط علی معلولی و نتیجه  آن در پیرنگ است . متاسفانه مود حاکم بر فضای نمایش در متن ایرانی مانع نگارش پیرنگ درست می شود و لذا باید اذعان نمود که بیشتر نمایشنامه های اجرا شده دو سه دهه اخیر در ایران هرگز به پیرنگ  plotتوجه نکرده اند و از ایده بناگهان وارد حوزه ی پرداخت شده اند ! مثل اینکه میوه کال را با فشار پریموس (هویه برقی)پخته باشند!


بنابراین همانگونه که  plot (پلات) را از روی سهل انگاری ایده ،طرح،ساختمان ،شالوده، موضوع،هدف و مانند اینها ترجمه کرده اند،به همین نسبت هم در نگارش ساختار درست آن مورد بی اعتنایی نویسندگان قرار گرفته است و تا کنون به همین شکل به پیش آمده است. در حالیکه مهمترین عنصر هر نمایشنامه  plot (پیرنگ)آن است . اگر پیرنگ به درستی زده شود ، در پرداخت نهایی متن هیچ اشکالی اعم از داستان ،شخصیت پردازی ،زبان ، فضا ، ساختار،موسیقی و نماد پیش نمی آید. یافته ها نشان می دهد که نتیجه گیری الزاما به منزله بستن پایان متن نیست . بلکه نتیجه ای درست و منطقی بر اساس آغازه ،میانه و ماجراهایی که برای اشخاص پیش می آید،باید باشد. نتیجه گیری دشوار ترین مسیر در پیرنگ نویسی است و پیرنگ نویسی دشوارترین دانش در فن نمایشنامه نویسی به شمار می آید.


نکته دوم در ادبیات نمایشی ، ساختار نگاری(structur graphy)است که در دو دهه مورد نظر نگارنده در حوزه ادبیات نمایشی ایران غافل مقبول مانده است.ارسطو در فن شعر خود بر عناصر ضروری در نمایشنامه تاکید ورزیده ،اما جایگاه هر شش عنصر را یکسان و موازی با هم قلمداد ننموده است .یکی از عناصر بسیار مهم ، چه از دیدگاه ارسطو ، چه در حوزه تئاتر کلاسیک جدید ، یا مدرن ، ساختار نگاری است . ساختار ارسطویی از کهن ترین و در عین حال بدیع ترین ساختار های نمایشی در تئاتر کلاسیک ،نئو کلاسیک و جدید می باشد. سوال اساسی هم اینجاست؟


چرا تعدادی اندک از نمایشنامه ای کلاسیک مانند ادیپ ، آلسست ، مده آ ، پرومته و نمایشنامه کلاسیک جدید مانند مکبث ،اتللو، شاه لیر و نمایشنامه های جدید مانند مرغ دریایی ،باغ آلبالو ،همواره از پر اجراترین نمایشهای جهان به شمار می آیند؟


بی تردید باید اذعان نمود که ساختار درست این نمایشنامه ها باعث قوام ،دوام و استمرار در هر دوره ای از هنرهای نمایشی جهان گردیده است .ساختارهایی که اساساً در ادبیات نمایشی ایران به ندرت رعایت شده است.


به هر روی چهار یا پنج ساختار در عرصه ادبیات دراماتیک مطرح است و هر پنج ساختار از فیلتر مخاطب و صاحب اثر گذرانده شده اند:


۱-ساختار ارسطویی(خطی)


۲-ساختار اپیزودیک


۳-ساختار مدور


۴-ساختار ایستا(غیر دینامیک)


۵-ساختار مدرن (جدید) نمایشنامه های جدید مثل در انتظار گودو


ساختار ارسطویی که یکی از ساختارهای دائمی درام نویسان جهان است در هر سه دورۀ طلایی تئاتر در جهان آزمونی ماندگار از خود بر جای گذارده است. سادگی و در عین حال پیچیدگی دراماتیک از ویژگیهای این ساختار به شمار می آید.ساختار خطی ارسطویی اگر چه بسیار رو و قابل فهم به نظر می رسد اما درون مایه های ساختمانی آن از سایر ساختارها شگرف تر، شگفت انگیز تر، جذاب تر،اثرگذار تر و پیچیده تر پی ریزی شده است .جابجایی هرکدام از کدهای این گونه از ساختار به آسانی امکان پذیر نیست و اگر هم باشد ، درام ، درامی قوی نخواهد بود.


در ساختار ارسطویی روال متن ،از آغازه تا میانه و پایانه روندی روبه بالا طی می کند در حالیکه در ساختارهای دیگر اینگونه نیست.


به عنوان مثال در ساختار ایستا ، پویایی و رو به جلو بودن جایگاهی ندارد .دقیقا متفاوت با ارسطویی است.ساختار ایستا دینامیک نیست ،بلکه ژرفانگرانه بودن و در خود فرو رفتن متن از ویژگیهای این گونه از ساختارهاست.


حرکت در ساختار  ایستا (ساکن) مانند غرقابی است که انسان مخاطب را در خود و دنیای شگفت زیر پای خود آشنا می کند.در حالی که حرکت در ساختار ارسطویی ،بطور گام به گام  stepbystepبا مخاطب به پیش می رود . مخاطب را از فضایی ساده به درون پیچیدگی های ریشه یی می برد و تا آنجا پیش می روند که به نقطه اوج ،تراکم،انفجار و آرامش پس از طوفان منتهی می کند.


فرم در ساختار اپیزودیک نیز مانند بخشبندهای قطعه قطعه شده ای از ساختار ارسطویی است . با این تفاوت که در هر قطعه از ساختار اپیزودیک ،یک نمایشنامک (نمایشنامه کوچک)اتفاق می افتد.در واقع ساختار اپیزودیک به معنی در کنار هم قرار دادن چند نمایشنامه کوتاه معنا شده است.


اپیزود در ادبیات نمایشی الزاما متعلق به نمایشنامه نیست . بلکه در فیلمنامه و سینما هم این قالب نمایشی جایگاه پیدا کرده است .


در ساختار اپیزودیک چند نمایشنامه کوتاه با همۀ متریال های نمایشی شکل می گیرد. اما یک نخ نا مفهوم یا کمرنگ مانند بند تسبیح این دانه ها (اپیزودها)را به هم وصل می کند ،گاهی شخصیت محوری حکم بند تسبیح را دارد ،گاهی یک شیی ،گاهی یک سمبل و گاهی یک عنصر تداعی معانی و حتی دیالوگ!!!


ساختار مدور نیز از دیگر ساختارهای شناخته شده در ادبیات نمایشی است که مانند دور تسلسل از یک جا شروع می شود و در نهایت به همانجا می شود . دراین ساختار نیز آغاز ،میانه و پایانه شکل می گیرد اما پایان آن رها نیست .در این ساختار یک تفاوت عمده با ارسطویی به چشم می خورد .اوج و فاجعه در آن کمرنگ است و پایانه ای خمود در پی دارد.


ساختار مدرن- نمایشنامه های جدید از قبیل نمایشنامه در انتظار گودو در این ساختار می گنجند.


نتیجه:


در نتیجه می توان اذعان نمود که هر پنج ساختار در حوزه های نمایشنامه نویسی ایران و جهان آزموده شده اند ،اما هیچکدام به اندازه ساختار ارسطویی مداوم و پرتعداد مورد اجرا قرار نگرفته اند.ساختار ارسطویی (ساده-خطی)از ماندگارترین ساختارها در ادبیات نمایشی است

منابع:

 بر گرفته از کتاب عناصر داستان جمال میر صادقی

  • ۹۴/۰۲/۲۲
  • سیدابوذر مسائلی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی